فایل متنی

9- قسم به غربت

امیرالمؤمنین(ع) در حیاط مسجد خطبه‌ای خواند و فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم هر مسلمانی که سخنان پیامبر(ص) را در روز غدیرخم شنید برخیزد». در این هنگام سی نفر از مردم برخاستند.[1] درحالی‌که برخی از اصحاب حاضر در غدیر، کتمان کردند و شهادت ندادند.[2]

امت پیامبر، سرانجام پس از سه خلیفه، به علی(ع) رو آوردند. این بار، برخلاف گذشته، اکثریت جامعۀ اسلامی در پذیرش خلافت و بیعت با امیرالمؤمنین(ع) پیش‌قدم شدند؛ بی‌اینکه امیرالمؤمنین(ع) خود را در معرض انتخابی قرار داده باشد؛[3] هرچند افرادی که حتی در غدیر هم حضور داشتند، از بیعت با آن حضرت سرپیچی کردند. بنا به گزارش‌های تاریخی افرادی نظیر سعدبن‌ابی‌وقاص، محمدبن‌مسلمه، اسامةبن‌زید، عبدالله‌بن‌عمر و حسان‌بن‌ثابت، با وجود آنکه در غدیر حاضر بودند، حاضر به بیعت با امیرالمؤمنین(ع) نشدند.[4]

اما وجود نام حسان‌بن‌ثابت، در بین این افراد کمی عجیب است. اگر حسادت باعث شد سعدبن‌ابی‌وقاص از بیعت سر باز زند یا سابقۀ دیرین دشمنی محمدبن‌مسلمه و عبدالله‌بن‌عمر با امیرالمؤمنین(ع) مانع بیعت آنان شد؛ اما حسان کسی بود که در روز غدیر برای امیرالمؤمنین(ع) شعر سروده است. او بلافاصله پس از خطبۀ پیامبر(ص) در غدیر، نزد پیامبر(ص) آمد و اجازه خواست تا شعر تازه سروده‌اش را بخواند. ایستاد و خواند:

يُنَادِيهِمْ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْ بِخُمٍّ فَأَكْرِمْ بِالرَّسُولِ مُنَادِياً

يَقُولُ: فَمَنْ مَوْلَاكُمْ ولِيُّكُمْ فَقَالُوا: وَ لَمْ يُبْدُوا هُنَاكَ التَّعَامِيَا

إِلَهُكَ مَوْلَانَا وَ أَنْتَ وَلِيُّنَا وَ لَا تَجِدَنَّ مِنَّا لَكَ الدَّهْرَ عَاصِياً

فَقَالَ لَهُ: قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي‏ وَ لَا تَجِدَنَّ مِنَّا لَكَ الدَّهْرَ عَاصِياً[5]

چنین کسی حاضر به بیعت با امام غدیر نشد. پیامبر(ص) هم در دعایی که برای حسان کرد، چنین فرمود: «تا زمانی که در نصرت ما هستی، مؤید به روح‌القدس باشی».[6] و این به‌نوعی خبر دادن از آیندۀ حسان و جدا شدنش از امیرالمؤمنین(ع) بود.

به هر روی، امیرالمؤمنین(ع) که پیش‌تر در غدیر، از جانب پروردگار به‌عنوان خلیفۀ پیامبر(ص) به مردم معرفی شده بود و مردم نیز با او بیعت کرده بودند، سرانجام در سال ٣۶ به خلافت رسید. جریان نفاق، که سال‌ها خود در حکومت سهیم شده بود، باز اقدامات خود علیه امیرالمؤمنین(ع) را آغاز کرد. کسانی که در بیست‌وپنج سال گذشته نشانی از ایشان نبود، به یک‌باره پیدا شدند. آن‌ها در اولین اقدام خرابکارانه به بهانۀ خونخواهی عثمان، سپاهی تجهیز کردند و آمادۀ حمله شدند.

امیرالمؤمنین(ع) برای آنکه بتواند با سپاه بیعت‌شکن جمل مقابله کند، راهی کوفه شد و مقر خلافت خود را از مدینه به کوفه منتقل کرد.[7] شهر کوفه، اگرچه شهری قدیمی بود، پس از ویرانی‌های مکرر، در زمان خلافت خلیفء دوم ، مجدداً سکونت‌پذیر شده بود و ساکنان آن مهاجران دیگر شهرها بودند؛ مهاجرانی که برای جنگ با ایران و ادارۀ عراق، به آن مهاجرت کرده بودند.[8] بسیاری از ایشان اگرچه هوادار امیرالمؤمنین(ع) بودند، از سابقۀ او در اسلام و فضایل او به‌ویژه غدیر ناآگاه بودند.

شهر کوفه خطبه‌های بسیاری از امیرالمؤمنین(ع) را به خود دید. یکی از خطبه‌ها، خطبه‌ای است که حضرت در روز هجدهم ذی‌حجه، مصادف با روز غدیر خواند و در آن ماجرای غدیر را برای مردم بازگو کرد. شنیدن این کلمات از امیرالمؤمنین(ع) برای مردم باورناپذیر بود. انکار را می‌شد در نگاه‌های مردم به‌وضوح دید. بسیاری حتی پس از شهادت برخی حاضران به صداقت امیرالمؤمنین(ع) نیز حاضر به باور ماجرای شکوهمند غدیر نبودند.

انکاری که در رفتار مردم دیده می‌شد، امیرالمؤمنین(ع) را بر آن داشت تا از برخی حاضران در صحن مسجد کوفه، که در غدیرخم حاضر و با آن حضرت بیعت کرده بودند، بخواهد تا برخیزند و صداقت کلام او واقعۀ غدیر را تأیید کنند. به‌راستی چه غربتی که انسان روزی در حضور هزاران نفر نصب و معرفی شود، و تنها دو دهه بعد، کسی حرفش را باور نکند! امیرالمؤمنین(ع) رو به جمعیت کرد و فرمود:

شما را به خدا قسم می‌دهم هر مسلمانی از شما که شنید پیامبر(ص) در روز غدیرخم درباره من چه فرموده، برخیزد و شهادت بدهد. هرکدام از شما که بود و شنید که پیامبر فرمود: «هرکس من مولای او هستم، این علی هم مولای اوست» برخیزد.[9]

از میان جمعیت افرادی برخاستند؛ از دوازده نفر[10] تا سی نفر،[11] از افرادی که بدری بودند[12] یا از قریش[13] و انصار بودند گزارش شده است؛ افرادی مانند خزيمةبن‌ثابت، سهل‌بن‌سعد انصاری، عدی‌بن‌حاتم، عقبةبن‌عامر، ابوايوب انصاری، ابوسعيد خدری، ابوشريح خزاعی، ابوقدامه انصاری، ابوليلى و ابوالهيثم‌بن‌التيهان،[14] برخاستند و گفتند: شهادت می‌دهیم که ما با پیامبر(ص) بودیم و در سرزمینی به‌نام خُم اتراق کردیم. پس پیامبر(ص) ما را برای نماز جمع کرد و سپس برای ما زیر سایۀ درختی خطبه خواند. در آن خطبه به ما فرمود: «آیا شهادت نمی‌دهید که من بر هر مؤمنی ولایت دارم و از او به خودش سزاوارترم؟» مردمان گفتند: بله، ای رسول خدا. پس پیامبر(ص) فرمود: «هرکس من مولای او هستم، این علی هم مولای اوست».[15]

در میان مردم، غیر از این افراد کسان دیگری هم بودند که در غدیر با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرده بودند، اما در کوفه حاضر به شهادت نشدند. پس امیرالمؤمنین(ع) آن‌ها را به نام خطاب کرد: ای انس‌بن‌مالک، ای براءبن‌عازب، ای جریربن‌عبدالله و ای زیدبن‌ارقم، آیا شما در غدیر حاضر نبودید؟ آیا گفتار مرا تصدیق نمی‌کنید؟[16] اما پاسخی ندادند. باز تکرار کرد. این بار انس‌بن‌مالک پاسخ داد: «من پیر شده‌ام و حافظه‌ام یاری نمی‌کند».[17]

پس از آنکه این چند نفر شهادت ندادند و غدیر را کتمان کردند، امیرالمؤمنین(ع) زبان به نفرین گشود: «خدایا، هرکس را که این شهادت را کتمان کرد، درحالی‌که می‌دانست من راست می‌گویم، از این دنیا نبر مگر آنکه او را به بیماری و نشانه‌ای مبتلا کنی، تا دیگران متوجه کتمان ایشان شوند». مدتی نگذشت که براء و زیدبن‌ارقم نابینا شدند، انس‌بن‌مالک به برص مبتلا شد و جریربن‌عبدالله از دین دست کشید و کافر شد.[18]

این نفرین، اهمیت ولایت را می‌رساند. پیش‌تر گفته شد که مسئله ولایت، مهم‌ترین مسئلۀ دین است و انکار آن حتی می‌تواند انسان را در همین دنیا معذب کند؛ چنان‌که درباره نعمان‌بن‌حارث نیز گذشت. نکتۀ تأمل‌برانگیز این است که حتی پس از آنکه سی نفر شهادت دادند، باز عده‌ای از مردمْ حاضر به باور غدیر نشدند. برخی از ایشان پنهانی از زیدبن‌ارقم سؤال کردند: آیا آنچه علی(ع) گفت راست است؟ زید که به نفرین امیرالمؤمنین نابینا شده بود، پاسخ داد: «چه‌چیزی را انکار می‌کنی؟ آیا نابینایی مرا نمی‌بینی؟».[19]

آری، پیامبر مهم‌ترین دستور دین خود را در سخت‌ترین شرایط ابلاغ کرد؛ اگرچه می‌دانست کارشکنی منافقان در پیش است و مانع تحقق آن می‌شود. خداوند کتمان و به فراموشی سپردن غدیر را از هیچ‌کسی برنمی‌تابد. همه در هر حالی باید غدیر را فریاد بزنند…

 

[1] بحار الانوار، ج٣٧، ص١٨٨.

[2] «تَحْتَ الْمِنْبَرِ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ وَ جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِيِّ».

[3] ارشاد، ج١، ص٢٨٧.

[4] «وَ قَدْ بَلَغَنِي عَنْ سَعْدٍ وَ ابْنِ مَسْلَمَةَ وَ أُسَامَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ».

[5] المسترشد، ص۴۶٩.

[6] دعائم الاسلام، ج٢، ص٣٢٣.

[7] حیاة الشعر فی الکوفة، ص۵۴.

[8] الاخبار الطوال، ص١٢٣.

[9] الطرائف، ج١، ص١۵١.

[10] المعجم الصغیر، ج١، ص۶۵.

[11] الطرائف، ج١، ص١۵١.

[12] مسند احمدبن‌حنبل، ج١، ص٨٨.

[13] الغدیر، ج١، ص١٧۶.

[14] همان.

[15] المعجم الکبیر، ج۵، ص٢٠٣.

[16] بحار الانوار، ج٣٧، ص١٣٧.

[17] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج١٩، ص٢١٧.

[18] انساب الاشراف، ج٢، ص١۵٧.

[19] مسند احمدبن‌حنبل، ج۴، ص٣٧٠.

9:قسم به غربت

(تابلوی شورای ۶ نفره)

سخت است تنها صاحب‌حق باشی و تو را کنار دیگران بنشانند و حقت را به شورا بگذارند. درست است که سخت است حقت را پایمال کنند، اما تو آن‌قدر حق هستی که بتوانی از تک‌تکشان برای حقانیت خود اقرار بگیری.
…روزهای آخر عمرِ دومین پایمال‌کنندۀ غدیر است. از بازگشت حق به صاحب‌حق بیم دارد. شورایی درست می‌کند که مانع تحقق پیمان غدیر شود. در آن شورا همه برای حقی که ندارند، دندان تیز کرده‌اند.
چاره‌ای نیست؛ ولو حق برنگردد، باید حقانیت را فریاد زد، برای آنکه آیندگان تنها مسیر حق را گم نکنند.
برخاست. یکی‌یکی‌شان را سوگند داد و فضیلت خود را یادآوری کرد. آنها هم چاره‌ای جز اقرار نداشتند.
رسید به غدیر: شما را به خدا سوگند، غیر از من کسی بود که پیامبر(ص) دستش را بلند کرده باشد «و من کنت مولاه…» برایش گفته باشد؟! دیدند کار خراب شد، چاره‌ای ندیدند، تشر زدند، ساکتش کردند و حقش را به غاصب دیگری دادند.