فایل متنی

11-شهادت در شهادت

هنگام شهادت زیدبن‌صوحان در جنگ جمل، امیرالمؤمنین(ع) آمد و بالای سر او نشست و فرمود: «خدا تو را رحمت کند، تو آدم پرفایده و کم‌خرجی بودی». زید سرش را بالا آورد و گفت: به خدا قسم، من در کنار تو از سر جهل نجنگیدم؛ بلکه از ام‌سلمه شنیدم که می‌گفت از رسول خدا شنیده است که فرمود: «هرکه من مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار و هرکه او را یاری می‌کند یاری کن و هرکه او را رها می‌کند ذلیل کن» و به خدا قسم نخواستم جزء کسانی باشم که تو را تنها گذاشته‌اند».[1]

همه باید غدیر را فریاد بزنند؛ این دستور پیامبر(ص) است و هیچ عذری برای کتمان غدیر پذیرفته نیست. پیامبر(ص) در دعای معروف خود در غدیر فرمود: «خدایا ناصر علی را نصرت کن و خاذل علی را خذلان بخش». معنای نصرت در کلام پیامبر(ص) روشن است و هر نوع یاری کردن امیرالمؤمنین(ع) را شامل می‌شود؛ اما معنای خذلان چیست؟ در لغت گفته‌اند: «خذلان ضد نصرت است». اگر نصرت به‌معنای یاری کردن است، خذلان یاری نکردن است، نه دشمنی کردن.[2] وقتی پیامبر(ص) وظیفۀ تبلیغ غدیر و نصرت امیرالمؤمنین(ع) را بر عهدۀ همه گذاشته، تبلیغ نکردن و نگفتن از غدیر، خذلان امیرالمؤمنین(ع) است.

نخستین روزهای حکومت امیرالمؤمنین(ع)، با بیعت‌شکنی تعدادی از بستگان و اصحاب پیامبر(ص) و راه انداختن جنگ جمل مواجه شد. بررسی تاریخی این جنگِ مهم، از عهدۀ این نوشتار خارج است. این جنگ در سال ٣۶ قمری و در مناطق اطراف بصره اتفاق افتاد؛ جنگی که سرانجام با شکست سپاه ناکثین و کشتن شتر فتنۀ جمل به پایان رسید؛ شتری مجهز با محافظان بسیار که برای سوار شدن عایشه آماده شده بود. محافظان دور شتر می‌چرخیدند و دیگران را به حفاظت از آن تحریک می‌کردند.[3]

حاصل جنگ جمل، پس از شکست بیعت‌شکنان، هزاران کشته از دو طرف بود. تعداد کشتگان را از ده‌هزار تا سی‌هزار نفر نوشته‌اند. یکی از شهدای این جنگ که پس از مجاهدت بسیار و دفاع از امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسید، زیدبن‌صوحان است.

زید از قبیله‌ای کوفی به‌نام عبدالقیس بود[4] که به‌سبب علاقه بسیارش به سلمان فارسی، به ابوسلمان معروف شده بود.[5] وی از کسانی است که دوران پیامبر(ص) را درک کرده و عده‌ای معتقدند وی هموست که پیامبر(ص) درباره‌اش فرمود: «زید کسی است که قسمتی از بدنش زودتر از خودش به بهشت می‌رود».[6] زید، پیش‌تر در جنگ موته، از ناحیۀ دست مجروح شده بود.[7] در زمان خلیفۀ سوم، اقدام به نصیحت عثمان کرد که نتیجۀ این نصیحت، تبعید او به شام بود؛ هرچند پس از مدتی دوباره به کوفه بازگردانده شد.[8]

با آغاز فتنۀ جمل و اختلاف اهل کوفه در یاری امیرالمؤمنین(ع) یا بی‌طرفی در جنگ، او از کسانی بود که مردم را به یاری امیرالمؤمنین(ع) دعوت می‌کرد. زمانی که عمار برای رساندن پیام امیرالمؤمنین(ع) به کوفه آمد و مورد اعتراض برخی از مردم قرار گرفت، زید یکی از کسانی بود که به حمایت از او برخاست.[9] زمانی که ابوموسی اشعری تلاش کرد مانع پیوستن اهل کوفه به امیرالمؤمنین(ع) شود و آن‌ها را از جنگ بازمی‌داشت، زید برخاست و مردم را به رفتن به‌سوی امیرالمؤمنین(ع) فراخواند.[10] او در مسجد کوفه خطبه خواند و گفت: به‌سوی امیرالمؤمنین(ع) و آقای مسلمانان و اولین کسی که ایمان آورده، بشتابید.[11]

همسر پیامبر نامه‌ای به او نوشت و از او خواست تا هم خود از یاری امیرالمؤمنین(ع) دست بردارد و هم دیگران را به این کار تشویق کند. زید در پاسخ به او یادآوری کرد که اوست که مأمور به ماندن در خانه است و زید مأمور به جهاد.[12] حتی در روز جنگ نیز از او دعوت کرد تا به یاری‌اش بپیوندد، اما او پاسخ داد: من همان کاری را انجام می‌دهم که خدا از من خواسته، درحالی‌که تو کاری را انجام می‌دهی که از آن نهی شده‌ای.[13]

با آغاز جنگ جمل، زید فرمانده و پرچمدار قبیلۀ خود بود و پس از رشادت بسیار سرانجام در غروب جنگ، توسط شخصی به‌نام عمروبن‌سبره به شهادت رسید. عمروبن‌سبره همان کسی است که پیامبر(ص) دست او را به‌دلیل سرقت قطع کرده بود.[14] او بنا به نقلی قاتل عمار یاسر هم هست.[15] با کشته شدن شتر فرمانده و پایان یافتن جنگ جمل، امیرالمؤمنین(ع) در میان کشته‌ها و شهدا قدم می‌زد تا آنکه به زیدبن‌صوحان رسید. زید هنوز زنده بود.

امیرالمؤمنین بالای سر او نشسته و فرمود: «خدا تو را رحمت کند ای زید، تو شخصی پرفایده و کم‌هزینه برای من بودی». زید سرش را بالا گرفت و گفت: خدای جزای خیر به تو دهد ای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند من تو را آشنای به خدا می‌دانم و می‌دانم خدا در سینۀ تو جایی بزرگ دارد. یا امیرالمؤمنین، به خدا سوگند من بدون آگاهی، در رکاب تو نجنگیدم. این‌گونه نبود که تو را نشناسم و جایگاه تو را ندانم. من از ام‌سلمه، همسر پیامبر(ص)، شنیدم که از پیامبر(ص) نقل می‌کرد که رسول خدا درباره تو فرموده است: «هرکه من مولای او هستم، پس علی هم مولای اوست. خدایا هرکه ولایت علی را پذیرفته، دوستش بدار و هرکه با علی دشمنی می‌کند دشمن بدار. خدایا یار علی را یاری کن و آن‌که علی را رها می‌کند، تنها بگذار».[16]

زید به واقعۀ عظیم غدیر شهادت داد و در آغوش امیر غدیر جان سپرد. تبلیغ غدیر، انسان را به بهشت می‌رساند…

 

[1] بحار الانوار، ج٢٣، ص٢١١.

[2] کتاب العین، ج۴، ص٢۴۴.

[3] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج١، ص٢۵۵.

[4] الاعلام، ج٣، ص۵٩.

[5] الاصابة، ج٢، ص۵٣٣.

[6] المسترشد، ص۶۶٠.

[7] همان.

[8] الاصابة، ج٢، ص۵٣٣.

[9] الغارات، ج٢، ص٩٢٠.

[10] همان، ص٩٢٣.

[11] الفصول المختارة، ص٢۶٣.

[12] شرح الاخبار، ج١، ص۴٨۴.

[13] همان، ص٣٧٩.

[14] الاستیعاب، ج١، ص٢٠٩.

[15] مروج الذهب، ج٢، ص٣۶٩.

[16] اختصاص، ص٧٩.

11: شهادت در شهادت

(صعصعةبن‌صوحان)

۱. مردان آنچه دیدند و شنیدند را انکار نمی‌کنند. مردان آنچه دیدند و شنیدند را می‌گویند تا حق کسی از بین نرود، به‌ویژه اگر حق به بلندای حق امیر غدیر(ع) باشد.
۲. صعصعه جوانمردی را تمام کرد.
در زمان خودش در جمل بر حقانیت امیر(ع) فریاد زد.
در کشاکش جنگ نیز از شمشیر و توان و جان خود برای امیر(ع) دریغ نکرد.
و آخرین برگ زندگی‌اش شد شهادت در شهادت.
غرق در خون بود که سر بر پای امیر(ع) زبان باز کرد و شهادت داد. صدایش ضعیف بود، اما با قوّت شهادت داد آنچه را از ام‌سلمه شنیده بود.
گفت تا همگان بدانند که علی(ع) تنها میراث‌دار پیامبر(ص) است؛ به گواهیِ پیام پیامبر(ص) در غدیر.