فایل متنی

10-آیا ندیدید؟!

سپس امیرالمؤمنین(ع) به ایشان فرمود: شما را به خدا قسم می‌دهم آیا در میان شما غیر از من کسی هست که پیامبر(ص) درباره او فرموده باشد: «هرکه من مولای او هستم او مولای شماست»؟ گفتند: خیر…. در این هنگام عبدالرحمان‌بن‌عوف کلام حضرت را قطع کرد و گفت: علی مردم به غیر از عثمان راضی نیستند، پس برای خودت تلاش بیهوده نکن. بعد رو کرد به اباطلحه و گفت: عمر به تو چه فرمانی داده است؟ گفت: دستور داده هرکه اختلاف در میان مسلمانان بیندازد او را بکشم. عبدالرحمان به امیرالمؤمنین(ع) گفت: پس با عثمان بیعت کن والا جزء کسانی خواهی بود که در میان مسلمانان اختلاف انداخته و ما دستور عمر را درباره تو اجزا خواهیم کرد. حضرت فرمود: شما به‌خوبی می‌دانید که حق با من است.[1]

پیامبر(ص) از دنیا رفت. حوادثِ پی‌درپی و جنایات منافقان، امیر غدیر را خانه‌نشین کرد. با وجود ده‌ها هزار شاهدِ روز غدیر، کسی اقدام مؤثری نکرد تا پیام غدیر به فراموشی سپرده شد. مردم پس از آن‌همه تأکید پیامبر(ص)، نمی‌توانستند غدیر را فراموش کنند؛ اما اعمال زور منافقان، باعث شد تا آن را پشت گوش بیندازند و ندیده بگیرند. حضرت زهرا(س) در قامت مدافع غدیر، در روزهای تلخ غربت غدیر می‌فرمود: «آیا فراموش کردید یا خودتان را به فراموشی زده‌اید؟».[2]

پس از دو سال از کودتا ی جانشینی ، خلیفه دوم  به خلافت رسید. پس از ده سال از خلافت او در سال بیست‌وسوم، و در روزهای آخر زندگی اش ، وی برای تعیین خلیفۀ سوم شورایی ترتیب داد؛ شورایی که از همان اول می‌شد نتیجه‌اش را فهمید. ماجرای این شورا اما به مدتی قبل برمی‌گشت. زمانی که دومین خلیفه برای آخرین بار به حج رفته بود، شنید که عمار می‌گوید: «بیعت با خلیفه اول اشتباه بود و اگر خلیفه دوم بمیرد، ما با علی بیعت خواهیم کرد».[3]

پس مسلمانان را جمع کرد و خطبه‌ای مفصل خواند. گفت: آری، بیعت با خلیه اول لغزشی بود که خدا شر آن را از مسلمانان دور کرد. اما پس از این، اگر کسی بدون مشورت با سایران، با کس دیگری بیعت کند، هر دو نفر باید کشته شوند.[4] درواقع هنوز سایۀ غدیر بر سر خلفای برآمده از سقیفه، سنگینی می‌کرد. پس باید برای آن چاره‌ای می‌اندیشیدند.

بنابراین در روزهای بیماری خود، شش نفر از اصحاب پیامبر(ص) را برگزید. ناگفته نماند که او تمایل خود به جانشینی ابوعبیده جراح، معاذبن‌جبل و خالدبن‌ولید را کتمان نکرد و افسوس می‌خورد که چرا آنان پیش‌تر از دنیا رفته‌اند. او آشکارا می‌گفت که اگر اینان زنده بودند، یکی از آن‌ها را به‌عنوان جانشین خود معرفی می‌کرد. پس شش نفر را به‌عنوان نامزدهای خلافت معرفی کرد: امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، عثمان‌بن‌عفان، عبدالرحمان‌بن‌عوف، زبیربن‌عوام، طلحةبن‌عبیدالله و سعدبن‌ابی‌وقاص.[5] خلیفه دوم در حالی این افراد را به‌عنوان نامزد خلافت معرفی کرد که خود نه‌تنها بهتر از دیگران حقانیت امیرالمؤمنین(ع) را می‌دانست، بلکه آن را به زبان هم آورده بود: «اگر آن اصلع (کنایه از امیرالمؤمنین) خلیفه شود، مردم را به حق راهنمایی خواهد کرد».[6]

همچنین عبدالله‌بن‌عمر، عبدالله‌بن‌عباس و حسن‌بن‌علی را به‌عنوان شاهد در شورا قرار داد.[7] سپس به ابوطلحه انصاری دستور داد تا مکانی را فراهم کند و آن شش نفر را همراه با پنجاه سرباز محصور کند. بنا بر دستور، اعضای شورا سه روز فرصت داشتند تا با رأی اکثریت، فردی را از میان خود به‌عنوان خلیفه انتخاب کنند. گفته بود اگر کسی با رأی اکثریت مخالفت کرد، گردنش زده شود. اگر رأی به تساوی رسید، خلیفه همان است که عبدالرحمان‌بن‌عوف (شوهرخواهر عثمان!)، با او بیعت کند و اگر پس از سه روز کسی را انتخاب نکردند، هر شش نفر گردن زده شوند.[8]

روشن است که از این ترتیب و با وجود این قوانین، امکان خلافت علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) وجود نداشت. درواقع خلیفه دوم ، شورا را به‌نحوی چید که کسی جز عثمان از آن به خلافت نرسد. عبدالرحمان شوهرخواهر عثمان و سعدبن‌ابی‌وقاص پسرعموی او بود. حتی اگر طلحه و زبیر هم با علی بیعت می‌کردند، باز نتیجه برابر می‌شد و خلیفه آن کسی بود که عبدالرحمان با او بیعت کرده است و عبدالرحمان در گروه هواداران عثمان بود.[9]

مطابق پیش‌بینی‌ها، سعد حق رأی خود را به عبدالرحمان داد، زبیر به نفع علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) انصراف داد، طلحه به نفع عثمان کنار کشید و عبدالرحمان هم عدم تمایل خود به خلافت را اعلام کرد.[10] تنها نامزدهای باقی‌مانده علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) و عثمان بودند. اینجا رأی عبدالرحمان تأثیرگذار بود. او با افراد بسیاری مشورت کرد.[11] از جمله با عمار و مقداد. آن دو عبدالرحمان را از کنار گذاشتن امیرالمؤمنین(ع) انذار دادند و گفتند که کنار گذاشتن علی(ع) می‌تواند به شکاف بین مسلمانان بینجامد. همچنین آن‌ها با ذکر برخی اشتباهات عثمان، ناشایستگی او را یادآوری می‌کردند.[12]

پس از سه روز رایزنی و مشورت، عبدالرحمان از امیرالمؤمنین(ع) تعهدی خواست که او را ملزم می‌کرد به عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) و سیرۀ دو خلیفهء اول و دوم ! امیرالمؤمنین(ع) دو شرط اول را پذیرفت؛ اما شرط سوم را رد کرد. دلیل او روشن بود، سیرۀ ابوبکر و عمر اگر مطابق قرآن و سنت است که او عمل به قرآن و سنت را پذیرفته و اگر مخالف قرآن و سنت است، چرا باید به امری مخالف قرآن و سنت ملتزم شود؟

اما عثمان بلافاصله هر سه شرط را پذیرفت و به خلافت رسید. امیرالمؤمنین(ع) این نوع تعیین خلیفه را رد کرد و فرمود: «تو عثمان را برگزیدی چون داماد او هستی؛ این کار را کردی تا پس از او خود به خلافت برسی.[13] این اولین بار نیست که در مخالفت با ما اجتماع می‌کنید و حق ما را از ما می‌ستانید. این رفتار شما، به سنتی علیه ما تبدیل شده، اما من صبر در پیش خواهم گرفت».[14]

آنچه در شورای شش‌نفره گذشت، اگرچه در جای خود دارای اهمیت است، برای این نوشتار، آن مقدار از شورا اهمیت دارد که در آن امیرالمؤمنین(ع) دلایل برتری خود را برمی‌شمارد. دلایلی که آن پنج نفر به‌خوبی از راستی‌اش آگاه بودند. با این حال، امیرالمؤمنین(ع) پس از هر دلیلی که می‌آورد از آن‌ها اقرار می‌گرفت. خطبۀ بلند امیرالمؤمنین در کتب روایی و تاریخی به «مناشده» معروف است؛ زیرا حضرت پیش از یادآوری هر فضیلت، آنان را قسم می‌داد که آیا این فضیلت را کسی جز من هم دارد؟ و آنان ناچار کلام حضرت را تأیید می‌کردند.

پس از آنکه عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد، امیرالمؤمنین(ع) برخاست و فرمود: «برای ما حقی است که اگر آن را به ما بدهید آن را می‌گیریم و اگر آن را از ما دریغ کنید صبر پیشه خواهیم کرد».[15] سپس به بیان فضایل خود پرداخت و در آن حدود بیست فضیلت خود را با قسم دادن حاضران برشمرد و از آنان اقرار گرفت. بخشی از آن خطبه این‌گونه است:

شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در میان شما کسی جز من هست که پیامبر(ص) با او عقد اخوت خوانده باشد و او را برادر خود دانسته باشد؟ گفتند: نه.

آیا در میان شما کسی جز من هست که پیامبر(ص) درباره‌اش گفته باشد: «تو برای من مانند هارون برای موسایی، جز آنکه تو پیامبر نیستی»؟ گفتند: نه.

آیا در میان شما کسی جز من هست که امین پیامبر(ص) برای تبلیغ سورۀ برائت (توبه) باشد و پیامبر به او فرموده باشد که این آیات را یا باید خودم ابلاغ کنم یا کسی که از من است؟ گفتند: نه.

آیا نمی‌دانید که اصحاب پیامبر(ص) به‌جز من از صحنۀ جنگ فرار می‌کردند و او را تنها می‌گذاشتند؟ گفتند: آری.

آیا در میان شما کسی جز من هست که پیامبر(ص) درباره‌اش فرموده باشد: «هرکه من مولای او هستم، علی هم مولای اوست»؟ گفتند: نه.

پس شما بگویید: کدام‌یک از ما به پیامبر نزدیک‌تر بوده است؟ گفتند: تو.[16]

سخن که به اینجا رسید، عبدالرحمان از جا برخاست و کلام آن حضرت را قطع کرد و با صدایی بلند گفت: از این حرف‌ها دست بردار. مردم به غیر از عثمان به خلافت کسی راضی نخواهند شد؛ بیهوده خودت را در نظر مردم مطرح نکن. پس رو کرد به ابوطلحه و گفت: ابوطلحه فرمان عمر چه بود؟ مگر نه اینکه مأمور بودی هرکس را که با نظر مردم مخالفت می‌کند بکشی؟ ابوطلحه تأیید کرد. عبدالرحمن رو به علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) کرد و گفت: پس بیعت کن، وگرنه دستور خلیفه را درباره تو اجرا خواهیم کرد![17]

نتیجۀ شورا، برخلاف پیام غدیر پیش رفت؛ اما نکته درخور توجه آن است که پیام غدیر، آن‌چنان روشن بود که تا سال‌ها بعد به‌عنوان حجتی برای حقانیت امیرالمؤمنین(ع) به آن استناد می‌شد…

[1] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج‏۶، ص١۶٨.

[2] کفایة الاثر، ص١٩٩.

[3] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج١١، ص١٣.

[4] همان.

[5] الامامة و السیاسة، ج١، ص٢٨.

[6] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج١١، ص١٠.

[7] الامامة و السیاسة، ج١، ص٢٨.

[8] همان.

[9] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج١، ص١٨٨.

[10] همان.

[11] تاریخ طبری، ج٣، ص٢٩۶.

[12] الکامل، ج٣، ص٧٠.

[13] ارشاد، ج١، ص٢٨٧.

[14] الکامل، ج٣، ص٧١.

[15] الغارات، ج٢، ص٧۶٨.

[16] شرح نهج البلاغة، ابن‌ابی‌الحديد، ج‏۶، ص١۶٨.

[17] همان.

10: آیا ندیدید؟!

(تابلوی استشهاد)

آنچه دیدی را بازگو!
به‌ویژه اگر دیدی صاحب‌حق غریب مانده و دیگران حقش را باور نمی‌کنند. پیمان صدهزارنفرۀ غدیر، با انکار آنها که دیده بودند، غریب ماند.
…۲۵ سال از واقعۀ غدیر گذشته، نسل‌ها تغییر کرده و بسیاری از شاهدان غدیر از دنیا رفته‌اند. نوخاستگان چیزی از غدیر ندیده و نشنیده‌اند. امیر غدیر(ع)، امروز غریب‌تر شده است. اما هنوز هستند شاهدانی که آن روز را خوب به خاطر دارند. امیر(ع) به غدیر استناد می‌کند و به‌خوبی می‌توان انکار را در نگاه مردمان دید. پس شاهدان را طلب می‌کند. جماعتی را اسم می‌برد. جمعی شهادت می‌دهند؛ اما سرشناسانی، حتی پس از نفرین امیر(ع) بر انکارکنندگان، حاضر به شهادت نمی‌شوند!