پس از آنکه پیامبر(ص) فرمود «هرکه من مولای او هستم علی مولای اوست»، شیاطین دور ابلیس جمع شدند، درحالیکه خاک بر سر خود میریختند و میگفتند: این مرد (پیامبر(ص)) امروز گرهی زد که بازشدنی نیست. ابلیس گفت: هرگز، برخی از کسانی که دور او هستند به من وعدههایی دادهاند و تخلف نمیکنند.
کار بیعت با خلیفۀ رسول خدا(ص) بهسرعت پیش میرفت. مردم چه با رضایت و چه با اکراه، با امیرالمؤمنین(ع) بیعت میکردند. روشن است که این بیعت برای شیطان رضایتبخش نبود. این بیعت برای ابلیس، یادآور روزی بود که استکبار کرد و از سجده بر آدم سرپیچی نمود و مورد لعن خدا قرار گرفت؛ یادآور روزی که رانده شد. برای ابلیس این بیعت همان قدر تلخ بود که بعثت آخرین پیامبر(ص). نعرۀ خشم و ناراحتی ابلیس در این چهار روز شنیده شد.[1]
اما حقیقت این است که ابلیس نیامده بود که تسلیم شود. همان روز که رانده شد، به عزت خدا سوگند خورده بود که دست از وسوسه و اغوای خلق برندارد.[2] تا روز وقت معلوم، فرصت خواسته بود تا بتواند مردمان را از خدا منحرف کند. و خدایی که عالم را خلق کرد تا مردمان بنده شوند و برای بنده شدن از پس آزمونهای سخت برآیند، این فرصت را به او داد.[3] خداوند حجت را بر مردمان فرستاد و آنچه موردنیازشان بود را به ایشان داد و سختترین فتنهها و ابتلاها و آزمونها را هم گرفت تا مردمان را بسنجد و کافر از شاکر شناخته شود.[4]
ابلیس بنا نداشت تسلیم شود. همان موقع که پیامبر(ص) سخن میراند و کار ولایت امیرالمؤمنین(ع) را محکم میکرد، شیطان هم در فکر بود. این آخرین نبرد بود. اگر شکست میخورد کار تمام بود؛ چنانکه چندی بعد صدیقه طاهره(س) در دیدار زنان انصار فرمود:
به خدا سوگند اگر از افسار خلافت که پیامبر(ص) به علی(ع) واگذارده بود، دست کشیده بودند و اطاعت میکردند، آن را محکم میگرفت و آنان را با آرامش و با سیری ملایم بهسوی حق میبرد؛ بیآنکه مرکوب زخمی شود و سوار تکان بخورد ایشان را به سرچشمۀ هدایت و آب حیات حقیقت میرساند و آنان را سیراب میکرد.[5]
مسئله فقط رهبری یک جامعه نبود؛ مسئلۀ هدایت بشر تا روز قیامت بود. مسئله حاکمیت خدا و بندگی او بود؛ چیزی که شیطان نمیخواست. گرهِ پیامبر(ص) بر پرچم خلافت امیرالمؤمنین(ع)، بسیار محکم بود، اما ابلیس برای تسلیم نیامده بود.
زمانی که پیامبر(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را بلند کرده بود، شیاطین درحالیکه نعره میزدند و خاک بر سر میریختند، نزد ابلیس جمع شدند و عجز و لابۀ فراوان کردند. ابلیس که خود سخت نگران و درصدد انجام کاری برای گسستن عِقد ولایت بود، علت این عجز و لابه را سؤال کرد. پاسخ دادند: مگر نمیبینی؟! گرهی برای علی محکم کرد که دیگر توان باز کردن آن را نداریم.[6] اما شرایط برای ابلیس خیلی زود امیدوارکننده شد.
اگر عدهای منافق، خیلی پیشتر برای انحراف در امت همپیمان نشده بودند، ابلیس ناامید شده بود. پس رفتارهای منافقان او را هم امیدوار کرده بود. شیاطینش را دلداری داد. آنها را آرام کرد و گفت: «نگران نباشید، برخی از اصحاب محمد به من وعده دادهاند که نگذارند کار خلافت به علی برسد»؛ همانها که هرچه از دستشان برآمد انجام داده بودند و هرآنچه میتوانستند میکردند و برای روزهای پیش رو برنامهها داشتند.
برای شیطان دیدن این صحنهها امیدبخش بود. اینکه ببینید عدهای در گوشهای از صحرا، سوسماری را بر تختهسنگی نشاندهاند و به طعنه میگویند: «ایکاش محمد بهجای علی این سوسمار را خلیفه قرار میداد و از ما میخواست با او بیعت کنیم. دست دراز کن تا با تو بیعت کنیم که به خدا سوگند اگر با تو بیعت کنیم بسیار خوشتر است تا با علیبنابیطالب بیعت کنیم!».[7]
اینکه میدید جماعتی نزد پیامبر(ص) حاضر شدهاند و در فرمان غدیر تردید میکنند، برایش خوشایند بود. کسی پیش از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر(ص) سؤال کرد: آیا فرمانی که صادر کردهای دستور خداوند است؟ این کاشتن بذر تردید در دلها، خیلی زود میتوانست ثمر دهد.
اینکه میدید گروهی نزد پیامبر آمدهاند و اکراه خود از بیعت با علی(ع) را ابراز میکنند و از پیامبر(ص) درخواست میکنند که آنها را نیز در خلافت با علی شریک کند برای او خوشایند بود. پاسخ تمام رفتارهای منافقان، همان لحظه از جانب پروردگار میرسید و کسی را بیجواب نمیگذاشت؛ اما او امیدوار بود.
قرآن به آنها که سوسمار را برای بیعت برگزیدند و لب به تمسخر و توهین به پیامبر(ص) گشوده بودند و با وقاحت سوگند میخوردند که چنین نکردند و چنین نگفتهاند، فرمود: «به خدا سوگند میخورند که چنین نگفتهاند، درحالیکه کلمۀ کفر را حتماً گفتهاند و پس از مسلمانی، کافر شدهاند…».[8]
معاذبنجبل نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله، کاش دیگرانی را را با علی در خلافت شریک میکردی تا کار مردم اصلاح شود! پیامبر(ص) سکوت کرد، سکوتی از جنس ناراحتی. آیه نازل شد: «بهراستی که به تو پیامبران پیش از تو گفته بودیم که اگر شرک بورزید، عملتان از بین خواهد رفت و از خاسران خواهی بود!».[9]
روشن است که خدا کسی را که در او احتمال شرک برود به رسالت نمیفرستد و مراد آیه این است که اگر کسی را در امر خلافت شریک علی قرار دهی عملت از بین خواهد رفت.[10] این از باب همان مثل معروف است که «به در گفتند تا دیوار بشنود». اگرچه خطاب به رسول خدا(ص) است، مراد امت پیامبر(ص) است.[11]
رفتار و گفتار منافقان پیدرپی از جانب خدا تقبیح میشد، اما همین رفتارها و گفتارها بود که امید را در شیطان زنده نگه میداشت؛ امیدی که چندی بعد توانست آن را لمس کند. سلمان فارسی میگوید:
زمانی که در مسجد با پسر ابوقحافه بیعت میشد، رفتم تا به امیرالمؤمنین(ع) خبر بدهم. بر اوارد شدم درحالیکه او مشغول غسل دادن رسول خدا(ص) بود. گفتم: همین الآن کسی بر منبر رسول خداست و مردم راضی نمیشوند تا با یک دست او بیعت کنند و با دو دست او بیعت میکنند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: سلمان آیا میدانی اولین کسی که بر منبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ گفتم: نه، فقط میدانم که در سقیفۀ بنیساعده اولین نفر مغیره بود و سپس بشیربنسعید و بعد ابوعبیده جراح و…. فرمود: اینان را نگفتم، اولین نفر در مسجد و بر منبر چه کسی بود؟
گفتم: نمیدانم، فقط دیدم پیرمردی که جای پینه بر پیشانی داشت و تکیه به عصا زده بود، گریه میکرد و از منبر بالا میرفت و میگفت: حمد خدا را که مرا نمیراند تا تو را در این مکان دیدم. دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم. پس بیعت کرد و از مسجد خارج شد. امیرالمؤمنین(ع) پرسید آیا او را شناختی؟ گفتم: نه، فقط از سخنانش ناراحت شدم، گویا از مرگ پیامبر(ص) خوشحال بود. حضرت فرمود: او ابلیس بود.
فرمود: پیامبر(ص) به من خبر داده بود که ابلیس و بزرگان اصحابش، روز غدیر شاهد نصب من از جانب خدا بودند. پس شیاطین به ابلیس گفتند: این امت مورد رحمت خدا قرار گرفت و از دسترس ما دور شد. این گفتار ابلیس را ناراحت کرد. پیامبر به من خبر داده بود که مردم در سقیفۀ بنیساعده با دیگرانی بیعت خواهند کرد و سپس در مسجد اولین نفر ابلیس با او بیعت خواهد کرد. پس از خروج از مسجد، شیاطین دور او جمع میشوند و بر او سجده میکنند و میگویند: ای سید ما و ای بزرگ ما! حقا که تو همانی که آدم را از بهشت بیرون آوردی!
ابلیس میگوید: کدام امت را دیدید که پس از پیامبرش منحرف نشده باشد. خیال کردید که من راهی برای انحراف آنان نداشتم؟ دیدید که با آنان چه کردم؟ آنان را وادار کردم تا از امر خدا و رسولشان سرپیچی کنند.[12]
پیام مهم غدیر و تلاش سترگ پیامبر(ص) برای تبلیغ آن، روزهای سختی در پیش رو داشت. روزهای سخت امتحان امت…
[1] قرب الاسناد، ص١٠.
[2] سورۀ ص، آیۀ ٨٢.
[3] سورۀ حجر، آیۀ ٣٨.
[4] سورۀ انسان، آیۀ ٣.
[5] امالی طوسی، ص٣٧۵.
[6] تفسیر قمی، ج٢، ص٢٠١.
[7] بحار الانوار، ج٣٧، ص١۶٣.
[8] سورۀ توبه، آیۀ ٧۴.
[9] شرح الاخبار، ج١، ص٢۴۶.
[10] همان.
[11] عیون اخبار الرضا(ع)، ج١، ص٢٠٢.
[12] کافی، ج٨، ص٣۴۴.
(اجتماع شیاطین)
پیمان غدیر از جانب رسول خدا(ص)، محکم میشد و شیاطین انس و جن، دست در دست یکدیگر، نقشۀ بر هم زدن آن را در سر میپروراندند.
پس از آنکه خطبۀ غدیر خوانده شد، شیاطین درحالیکه خاک بر سر میریختند، نزد ابلیس آمدند.
شکایت آنها از پیمانی بود که پیامبر(ص) محکم کرده بود و استحکامِ آن، راه نفوذ و وسوسه را برای آنان میبست.
ابلیس با یادآوری کارشکنی منافقان به ایشان اطمینان میدهد که منافقان اجازه نخواهند داد که پیمان غدیر محقق شود. در همان حال منافقان برای تمسخر پیامبر(ص) سوسماری را بر تخته سنگی نشاندند و با آن بیعت کردند!