فایل متنی

 

4-آسمان در دست آسمان

پیامبر(ص) فرمود: آیا نمی‌دانید که من از خودتان به شما اولی هستم؟ گفتند: بله یا رسول‌الله. پیامبر فرمود: خدایا شاهد باش. و این کار را سه بار تکرار کرد. سپس دست امیرالمؤمنین(ع) را بلند کرد تا جایی که مردم زیربغل هر دو را دیدند و فرمود: «هرکه من مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا دوستدار او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار. هرکه او را یاری می‌کند یاری کن و هرکه او را یاری نمی‌کند ذلیل کن. خدایا بر ایشان شاهد باش».[1]

آخرین شب حضور در مکه، فرصت اعلان یک حضور پرشکوه مهم بود. پیامبر(ص) به بلال فرمان داد تا به مردم بگوید هرکس به حج آمده، در برکه و آبگیری به‌نام خم جمع شود.[2] غدیر یا آبگیر خم، آخرین محل همراهی کاروان‌هایی است که از شهرهای مختلف به مکه آمده بودند. مکانی که به‌سبب گرما و بی‌آبی و مکانی برای اتراق، برای ماندن مناسب نبود.[3] اهل مکه نیز می‌بایست در این اجتماع حاضر می‌شدند.

پیش از آغاز حجةالوداع، قرآن پیامبر(ص) را مأمور کرد تا همۀ مردم را به حج فرابخواند.[4] پس از این دستور، پیامبر(ص) منادیانی را در مدینه و به اطراف آن فرستاد تا دستور حج و تصمیم پیامبر(ص) برای سفر آخر را به اطلاع همه برسانند.[5] حتی به مناطق دوردست اسلام هم نامه فرستادند و از آن‌ها برای حج دعوت کردند.[6] هنگامی که پیامبر(ص) قصد سفر حج کرد، مردم را از آن آگاهی داد و دعوتش برای حج به دوردست‌ترین نقاط سرزمین اسلامی نیز رسید؛ پس مردم برای خروج با پیامبر(ص) آماده شدند. عدۀ زیادی از اهالی مدینه و اطراف آن آمادۀ سفر با حضرت شدند.[7] بنابراین تعداد حاضران در روز غدیرخم می‌بایست، در حدود کل جمعیت مسلمانان آن زمان باشد، تا ابلاغ صورت پذیرفته باشد. جمعیتی در حدود صدهزار تن، از پیر و جوان، مرد و زن، سیاه و سفید، و کودک و بزرگ، خود را به آن آبگیر رساندند.

پنج ساعت از روز گذشته بود،[8] اما گرمای هوا طوری بود که باید سایبان‌هایی برای حفظ از آفتاب تیز آنجا، فراهم می‌کردند. برخی لباس‌های خود را زیر پا و برخی روی سر سایبان کرده بودند.[9] ریگزاری گرم،[10] در آخرین روزهای عمر پیامبر(ص)، مهم‌ترین پیام پیامبر(ص) را برای مردم تماشا می‌کرد.

پیامبر ازآنجاکه می‌دانست اگر از غدیرخم بگذرند، مردم متفرق می‌شوند، در میانۀ مسیر دوباره تأکید کرد که کسی نباید از غدیرخم بگذرد.[11] کسی نباید از غدیرخم جا بماند. آن‌ها که گذشته‌اند باید برگردند و آن‌ها که عقب افتاده‌اند باید برسند.[12] برخی منافقان که از سخنان و اقدامات پیشین پیامبر(ص)، از محتوای دعوت آخرِ پیامبر(ص) آگاه شده بودند، ترجیح دادند صحنه غدیر را ترک کنند. اما پیامبر(ص)، دستور داد تا آنان را بازگردانند، زیرا کسی نباید از غدیر تخلف کند.[13]

پس از اجتماع مردم در غدیرخم، پیامبر(ص) به سلمان، مقداد و ابوذر دستور داد تا زیر شاخه‌های درختی، از سنگ و چوب و جهاز شترها برایش منبری بسازند.[14] این آخرین سخنان را همه باید ببینند و بشنوند. برای همین دستور داد تا افرادی در فاصله‌هایی مشخص، در میان مردم بایستند و عین جملات پیامبر(ص) را برای افراد دورتر بازگو کنند. نباید عذری برای کسی باقی بماند. همه باید ببینند و بشنوند.

منافقانِ سرخورده از بازگشت اجباری به غدیرخم، هنوز هم نمی‌خواستند سخنان پیامبر(ص) شنیده شود. آن‌ها هم در جلوی منبر پیامبر(ص) با فاصله از یکدیگر ایستادند و منتظر فرصتی بودند که با ایجاد همهمه و سروصدا، این سخنرانی را هم به هم بزنند؛ نظیر کاری که در سخنرانی عرفۀ پیامبر کرده بودند. این یک واقعیت است که ابلاغ غدیر، از ابلاغ فرمان توحید به بت‌پرستان مکه هم سخت‌تر بود.

از همین زاویه نگاه است که می‌فهمیم غدیر، اقدامی نمایشی برای معرفی جانشین نیست؛ بلکه عملیاتی پیچیده است. عملیاتی که خداوند خود رهبری آن را به عهده گرفته بود. پیام تسلی‌بخش حفاظت پیامبر(ص) از مردمان، باعث شد که پیامبر(ص) بی‌توجه به رفتار برهم‌زنندۀ منافقان بر بلندای منبر بایستد و خطابه‌ای غرّا بخواند؛ خطابه‌ای که پس از حمد و ثنای الاهی، شامل بخشی از فضایل بی‌شمار علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) بود.

پیامبر در میان همین خطبه، گوشه‌ای از نگرانی‌های خود را بیان فرمود:

پس از جبرئیل خواستم تا از خدا بخواهد که مرا از تبلیغ این فرمان به شما معاف کند؛ زیرا می‌دانستم که اهل تقوا اندک و منافقان بسیارند و از دسیسۀ ملامتگران و مکر مسخره‌کنندگان آگاه بودم؛ همان‌ها که خداوند در قرآن درباره‌شان گفته: «با زبان خود چیزی می‌گویند که در دل آن را قبول ندارند، و گمان می‌کنند این کارشان ساده است؛ درحالی‌که نزد خدا بسیار بزرگ است». ایشان همان هستند که بارها مرا آزرده‌اند… و اگر بخواهم نام ایشان را بگویم می‌توانم حتی به این‌ها اشاره کنم؛ اما با کرامت می‌گذرم. با این‌همه خداوند از من راضی نخواهد شد، مگر آنکه آن پیام را ابلاغ کنم و او خود حافظ و نگهدار من از مردم است.[15]

سپس پیامبر(ص) با قرائت دستور الاهی مبنی بر تبلیغ جانشینی امیرالمؤمنین(ع) دست او را گرفت و به بالای منبر آورد. دست علی(ع) را بر دست خود بلند کرد، آن‌قدر بلند که سپیدی زیربغل هر دو پیدا شد. فرمود: «هرکه من ولی او هستم، این علی هم مولا ولی اوست». گویا می‌دانست دیری نخواهد پایید که عده‌ای در معنای «ولی» تشکیک کنند و آن را به دوست معنا نمایند؛ پس برای بستن راه هرگونه شبهه‌ای از تقدیم علی بر دیگران سخن گفت؛ از امام بودن او لزوم تفضیل او بر دیگران.[16]

آن‌قدر از ولایت و فضایل علی(ع) گفت که منافقان که تا آن لحظه فرصتی برای شلوغ‌کاری پیدا نکرده بودند، تنها چاره را در تمسخر پیامبر(ص) یافتند؛ تمسخری که می‌توانست در تازه‌مسلمانانِ دورشان مؤثر باشد. تمسخر همیشه یکی از شیوه‌های منافقان برای مبارزه با اسلام بوده است: >وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ<[17]

حتی در دوران حضور پیامبر(ص) در مکه نیز همین روش یکی از اقدامات کافران علیه پیامبر(ص) بود. حکم‌بن‌ابی‌العاص از کسانی بود که در مکه پشت‌سر پیامبر(ص) راه می‌رفت و با لرزاندن بدن خود به تمسخر ادای پیامبر را درمی‌آورد. روزی در حال تمسخر پیامبر(ص) بود که پیامبر(ص) او را دید و نفرینش کرد و فرمود: «به همین صورت بمان» و او تا آخر عمر دچار رعشه بدن شد.[18]

منافقان این بار در میان خطابۀ پیامبر(ص) شروع به تمسخر ایشان کردند. هنگامی که پیامبر(ص) دستان علی را بلند کرد، منافقان با هم می‌گفتند: «به چشمان پیامبر نگاه کنید، مانند چشمان مردی دیوانه می‌گردد». دیگری می‌گفت: «او باید نادان باشد اگر گمان کند خلافت به علی می‌رسد».[19] گروهی هم می‌گفتند: «پیامبر به پسرعمویش وابسته و مفتون شده است[20] و اگر می‌توانست او را مانند کسرا و قیصر حاکم کند، می‌کرد».[21] دیگری به طعنه گفت: «من هیچ عملی را مثل این بیعت به‌حساب نمی‌آورم، و امیدوارم که خدا با این بیعت قصرهای بهشت را بر من بزرگ گرداند و مرا از بهترین ساکنان بهشت قرار دهد». منافقی دیگر گفت: «پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، من اطمینان به بهشتی بودن و نجات از جهنم نداشتم تا این بیعت را انجام دادم. به خدا که نقض این بیعت برای من میسر نیست!» سومی‌شان هم می‌گفت: «به خدا سوگند، ای پیامبر، از شدت خوشحالی از این بیعت به جایی از رضایت خدا رسیده‌ام که اگر گناهان همۀ اهل زمین بر عهدۀ من باشد، این بیعت آن‌ها را پاک خواهد کرد!».[22]

با این حال پیامبر(ص) درباره پیروی از منافقان هشدار می‌دهد. ایشان با قرائت آیۀ شریفۀ >مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ< تصریح کرد که این آیه درباره برخی از اصحاب نازل شده و حتی نام آن‌ها را هم می‌داند. سپس از مردم خواست تا از علی(ع) پیروی کنند.[23] از مفاد خطبۀ غدیر می‌توان دریافت که هرچه اقدامات ایذایی منافقان در میان خطبه بیشتر می‌شد، انذار و هشدار پیامبر(ص) درباره منافقان هم بیشتر می‌شد.

سخنرانی پیامبر(ص)، با همۀ سختی و اقدامات کارشکنانه، به‌خوبی و با موفقیت به پایان رسید. ازآنجاکه پیام غدیر، جاودان‌ترین و مهم‌ترین پیامِ آخرین شریعت بود، پیامبر(ص) همگان را مأمور به رساندن آن پیام به دیگران کرد و از حاضران و آگاهان خواست تا به غایبان، و از پدرها خواست تا پیام غدیر را به فرزندانشان برسانند.[24]

پیامبر در آخر نیز از همگان خواست تا آنچه از ایشان شنیدند را تکرار کنند و گواهی دهند که کلام پیامبر(ص) به گوش همگان رسیده است.[25] این‌گونه مرحلۀ مهم تبلیغ به پایان رسید و پیامبر بلافاصله مردم را برای تثبیت این پیام فراخواند….

 

[1] تفسیر قمی، ج١، ص١٧۴.

[2] امالی صدوق، ص٣۵۵.

[3] کشف الیقین، ص٢۴٠.

[4] سورۀ حج، آیۀ ٢٧.

[5] مسند احمدبن‌حنبل، ج١، ص۴۵٨؛ بحار الانوار، ج٢٨، ص٩۵.

[6] بحار الانوار، ج٢١، ص٣٨۴.

[7] همان.

[8] همان، ج٣٧، ص٢٠٣.

[9] ارشاد، ج١، ص١٧۵.

[10] مفاتیح الجنان، زیارت غدیریه به‌نقل از امام هادی(ع).

[11] کشف الیقین، ص٢۴١.

[12] بحار الانوار، ج٣٧، ص٢٠٣.

[13] همان، ج٢٨، ص٩٩.

[14] تفسیر فرات کوفی، ص۵٠٣.

[15] احتجاج، ج١، ص۵٩.

[16] همان.

[17] سورۀ بقره، آیۀ ١۴.

[18] بحار الانوار، ج١٨، ص۶٨.

[19] تفسیر عیاشی، ج٢، ص٩٨.

[20] تفسیر فرات کوفی، ص۴٩۶.

[21] همان، ص۴٩٧.

[22] المحتضر، ص١١۶.

[23] عوالم العلوم، ص١٨۶

[24] احتجاج، ج١، ص۶٢.

[25] همان.

4: آسمان در دست آسمان

(تابلوی غدیر)

مهم‌ترین تلاش پیامبر(ص)، یعنی ابلاغ ولایت علی(ع) در غدیر و بالا بردن دست امیرالمؤمنین(ع) در اجتماع بزرگ مسلمانان، در حالی رخ داد که منافقان برای بر هم زدن سخنرانی پیامبر(ص) تلاش بسیار کردند، اما ارادۀ خدا بر همه غالب شد.
فضای غدیرخم، برخلاف تصور بسیاری، فضای پیچیدۀ عملیات آخر و مهم‌ترین عملیات پیامبر(ص) است. سخنرانی برای بیش از صدهزار نفر، جارچیانی که با حفظ امانت، کلمات پیامبر(ص) را به افراد دورتر می‌رسانند و از همه مهم‌تر، مقابله با منافقانی که تمام تلاششان را متوجه بر هم زدن سخنان پیامبر(ص) کرده‌اند، گوشه‌ای از این عملیات مهم است.
حضور مسلمانانِ نقاط مختلف، بازگرداندن منافقان فرارکرده از غدیرخم به آن و خطبۀ طولانی پیامبر(ص)، در کنار ارادۀ خدا بر اتمام نور الاهی، برگ دیگری از این ماجرای مهم و پیچیده است.